مریلی وناشناخته ها

مریلی وناشناخته ها

من فکر می‌کنم که هر نوشته‌ای، اساسا، یک جور اقتباس است.
مریلی وناشناخته ها

مریلی وناشناخته ها

من فکر می‌کنم که هر نوشته‌ای، اساسا، یک جور اقتباس است.

:(

قرار نیست اتفاق خاصی بیفتد
نه،
هیچ اتفاقی نمی‌افتد
روزها
همان‌طور به رود شب می‌ریزند
...

که شب‌ها
به سپیده‌ی روز ...
نه پرده‌ای به ناگهان کشیده می‌شود
نه سرانگشت شاخه‌ای
به هوای ماه می‌جنبد .
و نه تو
از راه می‌رسی !

قرار نیست اتفاق خاصی بیفتد
مثلن این‌که :
تو با شاخه‌ای گل سرخ در دست‌هات
از راه برسی و ...
نه ،
عین روز روشن است ،
تو رفته‌ای بازنگردی
و من
مانده‌ام پشت این همه کاغذ سیاه
تا هر لحظه
به اتفاق خاصی که قرار نیست بیفتد
فکر کنم!

http://wall.rangirangi.com/wp-content/uploads/2013/08/30bbdd8967a42fb35a6a88edd9735b9f-310x455.jpg

 ( رضا کاظمی )


هیچ چیز لذت بخش تر از این نیست که یک نفر احساست رو بفهمد ،
بدون اینکه مجبورش کنی...


" مثل همه عصرها __ زویا پیرزاد "


اینکه من زود ناراحت میشم زود هم می بخشم خیلی بده !

کاش دیر ناراحت میشدم و هرگز هم نمیبخشیدم :|

2

گیرم که پنجره باز باشد


گیرم که باد هم بوزد


نه پرده خیال رقصیدن دارد و نه گیسوان من...

1


- خوبیه مهم نبودن اینه که وقتی از قافله عقب بمونی هیشکی برنمیگرده دنبالت بگرده


همینطور ک هیچکس..هیچوقت منتظر من نبوده..دنبال من نبوده :(